جدایی به معنای ایجاد گسستگی در تعهد ازدواج، تعلیق در ارتباط احساسی و جنسی و شکست در ساختار زندگی اجتماعی و عاطفی فرد است که میتواند دوباره به مصالحه و دوستی منتهی شود؛ اما طلاق مراسمی است که از لحاظ قانونی باعث پایان رابطه زناشویی میشود. میتوان گفت تمامی طلاقها جدایی را نیز دربردارند؛ اما جداییها لزوماً در بردارنده طلاق نیستند و تعداد آنها نیز از طلاق بیشتر است.
بالا بودن آمار طلاق و جدایی در جوامع امروزی تبدیل به یکی از بزرگترین مشکلات هر جامعهای شده است؛ زیرا سبب ایجاد افسردگی و اندوه در اعضای یک جامعه میشود و چون اشخاص مهمترین عامل فعالیت و تولید در هر جامعهای هستند، این افسردگی کاهش فعالیت در ساختارهای پایهای و کاهش بازدهی در جامعه را به دنبال خواهد داشت. بنابراین بررسی علل و عوامل طلاق و جدایی برای افرادی که تصمیم به کار گرفتهاند، بسیار مفید بوده و در کاهش میزان آن مؤثر است.
از مهمترین دلایل طلاق میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
۱- نداشتن درک مناسب از خود که باعث عدم رعایت اصول اخلاقی پس از ازدواج میشود.
۲- احساس محدودیت پس از ازدواج
۳- کاهش فشارها در مخالفت با طلاق در جوامع امروزی
۴- کاسته شدن از میزان تقدس امر ازدواج
۵- عدم انعطافپذیری در رفتار زن و شوهر در جوامع امروزی
۶- افزایش جنبشهای استقلالطلبانه زنان و حرکتهای فمینیستی
۷- بهبود مشکلات اقتصادی زنان پس از طلاق
۸- تغییر ساختار نظام اجتماعی و اقتصادی در جوامع امروزی و توجه بیش از حد اقتصاد مدرن به قوانین تا به افراد
۹- تغییر دیدگاهها نسبت به مسئله ازدواج و این که ازدواج تبدیل به یک منبع بهرهوری شخصی شده و جنبه مسئولیتپذیری آن کاهش یافته است.
علل جدایی
عواملی که سبب جدایی همسران از یکدیگر میشود معمولاً تا ماهها فکر آنها را مشغول میکند. آنان مدام کارهایی را که انجام دادهاند توجیه میکنند، افسوس میخورند، سخنان خود با همسرشان را سبک و سنگین میکنند و به طور خستگیناپذیری اتفاقی که افتاده و یا خواهد افتاد را در ذهنشان به تصویر میکشند؛ اما کمکم با این اتفاقات کنار میآیند و برای داستان تلخ جدایی آماده میشوند.
مهمترین دلایل جدایی عبارتند از:
۱- رخ دادن اتفاقی ناگوار برای یکی از زوجین که او را تحت تأثیر قرار داده و روند زندگی مشترک را تغییر میدهد. مردی سی ساله در این باره میگوید: «یکی از مهمترینعواملی که سبب جدایی من از همسرم شد، فوت برادرم بود. از دست دادن دوستان و آشنایان ممکن است متأثرکننده باشد؛ اما برای من، برادرم عزیزترین شخص در زندگیام بود و با مرگش بسیار منقلب و پریشان شدم، به طوری که برای فراموش کردن این حادثه خود را سرگرم کار نمودم. بنابراین در یک پروژه کاری بسیار سنگین که دو سال و نیم طول کشید، شرکت کردم. در این مدت به تنها چیزی که فکر نکردم نیازها و احتیاجات همسرم بود؛ فقط میخواستم مرگ برادرم را فراموش کنم. این رفتار من در طول دو سال سبب شد که روابط ما سرد شود و پس از مدتی او تصمیم به جدایی گرفت.»
۲- ازدواج اشتباه ازدواجی است که از ابتدا محکوم به شکست است و زوجین از در کنار هم بودن احساس رضایت و خشنودی نمی کنند. تنها راه حل، تصحیح این اشتباه است. در این میان، برخی از همسران میگویند که حتی اگر از همان ماههای اول تصمیم به جدایی گرفته باشند، به دلایلی سالها طول کشیده تا جدا شوند. یکی از دلایل این تأخیر میتواند تأمین احتیاجات زن باشد؛ مانند اتمام تحصیلات دانشگاهی، یافتن شغل، بزرگ شدن کودکان و داشتن رابطه عاطفی و جنسی با همسر خود.
مردی چهل ساله در این مورد میگوید: «با گذشت سالها از ازدواج من با همسرم، هیچ گونه احساس خوبی از زندگی مشترک مان نداشتم و همیشه در ذهنم بود که خود را از این وضعیت رهایی بخشم؛ اما هیچ گاه تصمیم قطعی نمیگرفتم. آزاد شدن از این عذاب برایم یک آرزو شده بود؛ اما به دلیل احساس گناه و ترس، جرأت گفتن این موضوع را به همسرم نداشتم و رو به رو شدن با این مشکل برایم غیر ممکن بود.»
مردی سیساله نیز از مشکلات پیش از ازدواج خود با همسرش تعریف مینماید: «روزهای قبل از ازدواج من و همسرم با مشاجره و دعوا همراه بود. ما با هم مشکل داشتیم و اوضاع دیگر مثل گذشته نبود. ما این مسائل را نادیده میگرفتیم و فکر میکردیم پس از ازدواج همه چیز درست میشود.
دو ماه پس از ازدواج متوجه شدیم که در مسائل زیادی با هم اختلاف داریم: نوع زندگی، پوشش و رفت و آمد. اما تصمیم به طلاق در ذهن هیچ کدام ما خطور نمیکرد؛ زیرا مدت زیادی از ازدواج ما نمیگذشت و به تازگی کارتهای تشکر را برای دوستان و خویشاوندان فرستاده بودیم. برای ما مشکل بود که بنویسیم: متشکر از حضور شما و هدایایی که دادید؛ اما ما دیگر نمیخواهیم با هم زندگی کنیم.»
۳- نابرابری انتظارات زن و شوهر از مسائل مختلف زندگی؛ مانند زمانی که یکی از دو طرف استقلال بیشتری را در زندگی خواهان است؛ اما مورد توافق طرف دیگر نیست.
۴- عیب و نقص مزمن یا ویژگی شخصیتی که تمام زندگی روزمره را برای طرف مقابل غیر ممکن میسازد؛ مثل ازدواج با شخصی که الکلی یا معتاد است و یا رفتاری مثل خساست و بداخلاقی از خود بروز می دهد و یا از ارضای نیاز جنسی شریک خود ناتوان است.
۵- افسردگی که بر اثر عواملی مثل بیکاری همسر به وجود میآید.
زنی سیساله درباره شوهرش چنین میگوید: «شوهرم بارها شغلش را از دست داده بود و همین امر او را افسرده کرده بود. او از نگهداری شغلش ناتوان بود. همسرم ابتدا به مدت دو سال در جایی مشغول به کار شد؛ اما آن را از دست داد. شغل بعدی او نیز بیش از یک سال طول نکشید. شوهرم که کاملاً افسرده شده بود به ملاقات مددکار اجتماعی رفت؛ اما مشکلش حل نشد. علاوه بر این او تمام مدت روز را میخوابید و حتی برای نگهداری از فرزندمان با من همکاری نمیکرد. بالاخره تصمیم خود را گرفتم و از او خواستم که خانه را ترک نماید.»
۶- رسیدن به مرحلهای که زن و شوهر تصور میکنند حرفی برای گفتن ندارند و یا به عکس هر روز مشاجره و بحث میکنند.
۷- خیانت که از مهمترین دلایل جدایی است؛ زیرا به همراه خود ریا، دروغ گویی و عدم اعتماد را در پی دارد. عکسالعمل همسران در واکنش به خیانت متفاوت است:
– زن و شوهر از هم جدا میشوند.
– شخص از خیانت همسرش مطلع است؛ اما خود را به ندانستن میزند.
– شخص از خیانت همسرش مطلع شده و سعی میکند با شخص سوم رقابت نماید تا نظر همسرش را بیشتر جلب کند.
اما به طور کلی میتوان گفت که بیشتر افراد از شنیدن هوسبازی و خیانت همسر خود بسیار آزرده خاطر شده و از لحاظ روحی دچار صدمات جبران ناپذیری میشوند. خیانت، ناراحتکنندهترین و دردناکترین دلیل شکست در ازدواج است.
زنی سی ساله درباره خیانت شوهرش میگوید: «پس از آن که متوجه شدم با سپری شدن دو سال از زندگی مشترک مان او به من خیانت کرده و با دختر دیگری آشنا شده است، به او گفتم: “اگر تو میخواهی با من زندگی کنی، باید او را کنار بگذاری.” اما او در جواب گفت: “نه” و من بهعنوان آخرین حرف به او گفتم که یا باید با من زندگی کند یا با او.»
بدین ترتیب یک ازدواج ناموفق میتواند سبب ایجاد تنهایی، عقدههای روحی و وسواس فکری در زوجین شود. آنها صبح را با دعوا و مشاجره شروع میکنند و زمانی که در محل کارشان هستند، فکر این که شب را چگونه بدون صحبت کردن و با قهر بگذرانند، بازگشت آنها را به خانه دشوار مینماید. آنان حتی با نگاه، برخورد و لحن صدای خود ناراحتی شان را نشان میدهند.
اگر هر دو نفر ذاتاً ستیزهجو باشند، بخش اعظمی از انرژی خود را صرف بازبینی آخرین مشاجرهشان میکنند تا بتوانند خود را برای دعوای بعدی آماده نمایند. آنها مدام به مشکلات و بدبختی های خود فکر میکنند و در این خصوص که اشتباه خود را جبران یا تلافی کنند، با تردید مواجه هستند. همکاران و دوستان نیز هر روز به آنها گوشزد میکنند که به افرادی عصبی، پریشان احوال، مضطرب و افسرده تبدیل شده اند. در نتیجه، زوجین تصمیم میگیرند تنها زندگی کنند. البته گاهی اوقات همسران پس از جدایی حس میکنند که دیگر به گروه اجتماعی تعلق نداشته و ترس آنها را فرا میگیرد و در این شرایط است که جدایی در زیر یک سقف صورت میگیرد؛ بدین صورت که زن و شوهر در یک خانه زندگی میکنند؛ اما تمامی مسائل آنها جدا از هم است.
در این حالت ممکن است با گذشت زمان و بالا رفتن نیاز به یکدیگر و افزایش مسائل مشترک، زوجین تصمیم به بازگشت بگیرند. یک راه حل مناسب برای جلوگیری از جدایی صحبت با مشاور خانواده است که میتواند به صورت جداگانه و یا دو نفره صورت بگیرد. البته یک روش دیگر نیز وجود دارد و آن صحبت زن و شوهر درباره مشکلاتی است که میتواند عامل جدایی آنان باشد؛ مانند ناراحتیها و عصبانیتهای روزمره که ظاهراً بیاهمیت به نظر میرسند. آنها باید سعی نمایند این عوامل را کنار گذاشته و هر روز آن را برای خود گوشزد کنند.
مهمترین دلایل حفظ یک رابطه زناشویی را می توان در موارد زیر دانست:
۱- علاقه و دلبستگی پایدار
۲- حس مسئولیت نسبت به فرزندان و این که مشاجره و دعوا میتواند مشکلات روحی و عاطفی فراوانی را برای آینده آنها به وجود آورد.
۳- ترس از تنها شدن و عواقب آن؛ مثل گوشهنشینی و انزوا
۴- ترس از مشکلات اجتناب ناپذیر زندگی مجردی؛ مانند آسیبپذیری بیشتر در برابر مسائل مختلف
۵- تأمین عاطفی، مالی و جنسی برای همسران
۶- عدم پذیرش شکست
۷- میل به زندگی با صداقت و براساس تعهد زناشویی.
http://lawyernews.ir/?p=1527